آیداآیدا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

دختر نازم آیدا

یکسال عاشقی

دارم نزدیک میشم به لحظه تولدت نازنینم. این روزهایم پر شده از تکرار خاطرات شیرین نه ماه بارداری و رسیدن به لحظه بی نظیررررر دیدن روی ماهت.گل نازم ،دختره خوبه من ،چقد لحظه های با توبودن ناب و تکرار ناشدنی ایست.هر چه به ذهنم فشار میاورم که بتوانم لحظه و روزی را خاص در ذهنم از حضور تو گلچین کنم نمی توانم زیرا که لحظه لحظه ،ثانیه یه ثانیه داشتن تو برایم ناب ترین و خاص ترین لحظاته.عزیزه دلکم کم کم به لحظات تولدت بی نظیرت نزدیک میشوم و تو یه یکساله می شوی،یکسال با تولدت من هم متولد شدم،با بزرگ شدنت من هم بزرگ شدم ،با خنده هایت خندیدم و با گریه هایت گریستم . ناراحته روزهایی هستم که می رود و یک روز از کنار تو بودن برایم کم می شود. ...
28 دی 1393

دو اتفاق عجیب ودوستداشتنی

مامانی گلم این روزا حس میکنم وابستگی بیشتر و روحیت حساس تر ،قربون او لطافتت روحت ،پاکی افکار و احساسات ،عزیزه دلکم دیشب (19 دیماه نودوسه) یه اتفاق عجیب و عزیز افتاد کمرم به طرز عجیبی درد میکرد خوابیدم که بابایی پشتم و کمی ماساژ بده که از شدت دردم کمی کمتر بشه به محض اینکه من خوابیدم و بابایی شروع کرد با دست پشتمو ماساژدادن شروع کردی به گریه و اعتراض ،قربونت برم هرچی خندیدیم و نازی نازی کردیم فایده ای نداشت و دسته منو میکشیدی که بلند شم و تا نشستم و بهت نخندیدم اروم نشدی فدای دله مهربون فرشته کوچولوی من بعدش حدود یساعت بعدش دراز کشیدم که دردم اروم بشه یهو دیدم کشون کشون خودتو رسوندی به من و صورتمو بادستای کوچیک و مهربون ش...
20 دی 1393

اولین شبه یلدا

شبه چله،آخر روز پاییز ،یکی از قشنگترین شبائی که ما ایرانیا دور هم جمع میشیم همه پارسال میگفتن سال دیگه دخمل ما میون این جمع دلبری میکنه و دقیقا هم همینطور شد شب قشنگی بود در کنار عزیزترینم درکنار بهترینم خدایا شکرت شکرت که منو لایق مادر بودن دونستی عکسای شبه یلدای سال 93 ...
16 دی 1393

آش دندونی

گله مامان بلاخره بعده کلی تاخیر برات آش دندونی پختم  که عکساشو میزارم بوسسسسسسس ...
16 دی 1393
1